هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

ني ني مينا و احمد

سونو هفته 18

ساعت 5:45 وقت سونو داشتم. با بابايي رفتيم به سمت سونوگرافي. توي راه بابايي برامون يه آب پرتغال طبيعي گرفت كه بهمون خيلي چسبيييييييييييد. به مطب رسيديم و كمي نشستيم تا نوبتمون شد. سه تايي رفتيم تو (من و بابايي و تو) دكتر دونه دونه اعضا بدنت و بهمون نشون داد. سر، دست كوچولوت، پا، شكم ، ستون فقرات و .... قلب كوچولوت كه تند تند ميزد. از اينكه سالم بودي خدارو شكر كردم. نوبت به اين رسيد كه جنسيتت و بهمون بگه. اما تو باحياتر از اين حرفها بودي. هرچي خانم دكتر مامان و اينور و اونور كرد پاهاتو باز نكردي. در آخر گفت احتمالا دختره. ولي خوب صد در صد مشخص نشد. ...
21 شهريور 1390

ماماني سلام

توي مهموني (خونه مادر و پدر شوشو) همينطور روي صندلي نشسته بودم. ناگهان يه چيزي مثل تپش، ضربه سمت چپ دلم احساس كردم. شك كردم اما باورم نميشد كه اين ضربه اي از كوچولوم باشه. بازم تكرار شد. ديگه مطمئن شدم خودتي. فرشته درون وجود من حس عجيبي داشتم. فرشته من مامانش و صدا ميكنهههههههه ...
19 شهريور 1390
1